Sunday, December 27, 2009

5 months old

واي که کلي با مزه شده هفته پيش يکبار قل خورد و شايدم دو بار ولي ديگه تکرار نکرد يک کمي تنبله دخملمون. براي بار اول بهش سريال داديم گرسنش بود يک عالمه خورد چشمتون روز بعد نبينه که شب تا صبح دل درد کرد و نخوابيد. ديگه من جرات نکردم دوباره تکرار کنم. کريسمس اولش هم کلي کادو گرفت از همه و خواهرش بيشتر از خودش کيف کرد با باز کردن کادوها. جديدا وقتي عصباني ميشه صداي گرگ از خودش در مياره تمام تنشو سيخ ميکنه و زوزه ميکشه







Monday, November 16, 2009

her first hair cut

آخه کدوم بچه اي در 4 ماهگي موهاشو کوتاه بايد بکنن؟ آنقدر موهاش آشفته شده بود که ديگه نميشد صبر کرد. طي يک عمليات ضربتي من و مامان سيمين موهاشو تو حموم کوتاه کرديم. نتيجه اش از دفعه اولي که موهاي ياسمن رو کوتاه کرديم فکر کنم بهتر شده
کارهاي جديدش دراز نشست يعني خودشو تا کمر مياره از زمين بالا. لبهاشو عين قناري ميکنه و زير لب غر ميزنه. پستونکشو از دهنش در مياره و تو دستش نگه ميداره و باهاش حرف ميزنه

بعد از سلموني

Sunday, October 25, 2009

3 months old....

مامان مريم هفته پيش برگشت سر کار و آريانا خانومو گذاشت دربست در اختيار مامان سيمين. آريانا جونم هم حسابي تو اين هفته خانومي از خودش به خرج داده و با مامان بزرگش راه اومده. مامان بزرگ هنوز از کرده خودش پشيمون نشده (بزنم به تخته) از کاراي جديدش اينه که خودشو تا کمر مياره از زمين بالا و داره روي ماهيچه هاي پشتش حسابي کار ميکنه. ديگه اينکه اگر جايي وسط جمع باشه و ببينه کسي حواسش به اين نيست هزار مدل صدا از خودش در مياره که اي بابا نا نجيبا يکي با من حرف بزنه مظلوم گير آوردين؟ ياسي رو هم اگر صدمات جاني بهش وارد نکنه خيلي دوست داره مخصوصا اگه براش آواز بخونه و برقصه

مشغول حرف زدن با مامان سيمين


Thursday, October 1, 2009

10 weeks old...

اي بابا اين زمان کجا ميره؟ من بايد دو هفته ديگه برگردم سر کار. تازه اين فسقلي داره با مزه ميشه و ميشه مالوندش به هم. حيف. ولي زندگي همينه ديگه چاره اي نيست. در عوضش امشب پدر بزرگ مادر بزرگ از ايران دارن ميان و مامان سيمين قول داده چند ماهي پيش آريانا بمونه تا کمي بزرگتر بشه بعد بره مهد. از پيشرفتهاي آريانا: تلوزيون با دقت تمام مشاهده ميکنن. دستاشون تا مچ ميکنن دهنش. قه قه ميخنده و کيف ميکنه يکي باهاش حرف بزنه بازي کنه



Saturday, September 12, 2009

7 weeks old

خيلي خوب ياسمن رو ميشناسه و کيف ميکنه از اينکه ياسي بهش نگاه کنه و باهاش حرف بزنه. البته ياسي هميشه بهش حال نميده و بيشتر وقتها جيغشو در مياره ولي همين واکنشهاش براي من خيلي جالبه. زبونشو و موهاشو تازه کشف کرده دستاشو ميبره لاي موهاش و بعضي وقتها انقدر ميکششون که از درد خودش جيغ ميزنه. داره بازيگوش ميشه و صداي گريه هاش هم روز به روز قويتر

Monday, August 24, 2009

1 month old...

يک ماه گذشت خودم اصلا باورم نميشه با اينکه يک ماه سختي بود. دخملم چشماش منو ميبينه و تا يک مسيري دنبالم ميکنه. امروز هم وقت معاينه يک ماهگيش بود يک واکسن يرقان خورد حيوونکي جيغش رفت هوا. وزنش شده بود 10 پوند و 8 اونس و قدش هم 22 و نيم اينچ. بقيه چيزاشم خوب بود. حالا يک ماه ديگه دوباره بايد تشريف ببره 3 تا واکسن بخوره

Monday, August 17, 2009

3 weeks old

ديشب باباش ميگه: ياسمن به دنيا اومد خيلي خوشگل تر بود. اين در حاليه که مرتب به من گوشزد ميکنه که آريانا شبيه منو بابامه!! شما باشيد چه نتيجه گيري ميکنيد

Thursday, August 6, 2009

Ariana 2 weeks old

خيلي داره سعي ميکنه که شصتشو پيدا کنه ببره تو دهنش ولي هنوز موفق نشده. ديگه اينکه بر عکس ياسي اصلا از قنداق خوشش نمياد و عاشق اينه که يا رو پهلوش بخوابه يا رو شيکمش. فسقل قشنگ دستاشو از تو قنداق در مياره روي منو کم کرده. نافش هم بالاخره بعد از 12 روز افتاد و ديشب يک حمومه جانانه رفتش. کلي سفيد شد از حموم اومد ولي ماشالاه اين موها بعد از 5 دقيقه دوباره چربن. شنبه هم قراره چند ساعتي مهمون مادر بزرگ پدر بزرگش باشه چون ما يک عروسي دعوتيم. خدا به خير کنه



Sunday, August 2, 2009

Ariana 1 week old

من نميدونم چرا موقع خواب اينقدر صدا از خودش در مياره يک صداهاي عجيبي که تو زور خونه فقط ممکن بشنوي. يادمه ياسي هم تا چند ماهگي صداهاي از خودش در مياورد.همون يک ذره خواب آدم هم مختل ميشه. اينم عکسهاي پايان 1 هفتگيش


Saturday, July 25, 2009

آريانا خانوم گل روز 4 شنبه 22 جولاي 2009 ساعت 7:36 عصر قدم به چشم ما گذاشتن.وزن9 نه پوند و 3 اونس و قد 21 اينچ. شکر خدا زايمان راحت و خوب و بچه سالم لپ گلي توپولي. الان هم جميع خانواده 4 نفره لاريجاني خونه هستن و دارن سعي ميکنن به شرايط جديد عادت کنن که کار اسوني هم نيستش ولي خوب يکبار اين راه رو رفتن باز هم از پسش بر ميان. با اين چند تا عکس
فعلا صفا کنيد



Saturday, July 18, 2009

week 38 & 39

هنوز هيچ خبري نيست جاي خانوم راحته و قصد بيرون اومدن ندارن البته تا موعد مقرر هنوز 5 روزي مونده ولي از بس همه ميگفتن بچه دوم زودتر مياد ما 2-3 هفته اي هست که همش منتطريم که هيچ خبري هم نميشه. شيکممون هم داره ميوفته کف پامون ولي خوبيش اين شده که ورم کمتر ميکنم فشارش از روي بعضي رگها بر داشته شده. ايشالاه که پست بعدي تولدشو خبر ميدم

Friday, July 10, 2009

week 37

رييسم ديروز بهم ميگفت مريم فکر نکنم تو از اين ديگه گنده تر بشي. گفتم اختيار داريد هنوز 3 هفته ديگه مونده کجاشو ديديد. معاينات هفتگي هم که فعلا خوبه و علايم زايماني در کار نيست. وسايل آريانا هم حاضر و امادست. سر کار هنوز يک خورده کاريهايي مونده که بايد رديف بشه اگر وقتي مونده باشه. دعا کنيد که کيسه آبم سر کار اونم وسط يک ميتينگ پاره نشه مه گندش در مياد اونوقت. بندگان مومن هم براي زايمان راحت کمي نذرو نياز بکنن


Saturday, July 4, 2009

Week 36

فکر کنم مردم روشون نميشه علنا به من بگن چه گنده شدي. هر کي منو ميبينه ميگه: فکر ميکني به هفته 40 ام برسي يا اينکه : شيکمت ديگه خيلي افتاده پايين بچه همين روزاست که بياد. اين ورم هم که ديگه نور علي نورش کرده . ديشب يک کمي پياده روي کردم پاهام از کفش در نميومدن. شبها هم که گلاب به روتون هر 2 ساعت يکبار خدمت خليفه هستيم و بيشتر از تخت خواب تو مستراح به سر ميبريم. ولي از فکر اينکه چند هفته خونه ميمونيم خيلي حال ميکنيم. اين چند تا عکس هم مال بيبي شور هفته پيشه





Sunday, June 21, 2009

week 35

الان که مامان مريم پاي کامپيوتر نشسته بابا مسعود داره اتاق ياسي و آريانا رو رنگ ميکنه البته امروز روز پدر بود و قرار بود بابايي هيچ کاري نکنه فقط بشينه و ماساژ بگيره ولي خوب ديگه زمان زيادي نمونده و بايد آماده بشيم. ولي خوب ياسي و آريانا هم از خجالت بابايي در اومدن و ناهار بردنش بيرون. مامان مريم هم چند روزه خيلي کانترکشن داره و ديگه احتمال داره سر کار خانم هر موقع به دنيا بيان که اميدوارم اينجوري نشه چون نه تو خونه آمادگي داريم و نه سر کار برنامه هامون رديفه. فعلا با اين اوضاع ايران وضع اومدن مامان سيمين هم رو هواست و ممکنه بر خلاف برنامه مجبور بشيم خانومو زود بذاريم مهد اميدوارم که اون جوري نشه. آريانا طبق آمار الان بايد حدود 5 پوندو نيم وزنش و 18 اينچ قدش باشه. سر کار ماماني براي خانوم اين 4 شنبه بيبي شور گرفتن که عکسهاشو هفته ديگه پست ميکنم

Sunday, June 14, 2009

week 34

بر عکس زمان ياسي سر آريانا دست و پاهام خيلي ورم ميکنن اگر از مامانم بپرسيد ميگه نمک نخور ولي دکترم ميگه به اين چيزها نيست جاي بچه يک جوري که به رگها فشار مياره. هر چي سمت غروب هم ميره بيشتر ميشه. عيبي نداره اقلا ميدونم که موقتي. هر مرضي در دوران بارداري داشته باشي دکترا ميگن عوارض حاملگيه . ديگه اينکه خدا بخواد داريم يواش يواش اتاق ياسي و آريانا رو آماده ميکنيم. فکر کنم که ديگه وقتش شده باشه. اين جمعه هم که بياد وقت تور از بيمارستان داريم بيشتر دوست دارم ياسي رو ببرم که با اونجا آشنا بشه وبدونه اوضاع از چه قراره
آرينا هفته 32 و رايان هفته 33



Wednesday, June 10, 2009

week 33

امان از دست خاله ليلا که ما رو مجبور کرده فارسي بنويسيم سه ساعت طول ميکشه يک خط بنويسيم غلط ديکته ها رو ديگه ببخشيد. آريانا هم خوبه مشغول بزرگ شدنه ديگه حرکاتش بيشتر موجي شده و بيشتر ميره سمت راست شکمم قلنبه ميشه حدس ميزنم که زانو هاش باشه. پريشب تو خواب يک لگد محکم زد به دنده هام که بسي دردناک بود. امروز هم سر کار همچين شيطنتش گرفته بود که از روي بلوزم وول وولاش ديده ميشد توي يک ميتينگ نشسته بودم بغل دستيم گفت مسکه امروز قهوه زياد خوردي!! بنده دور از جون غلط ميکنم قهوه بخورم. نخورده بچه هام شيطونن چه برسه کافي خورده. اين خاله لاله تنبل هنوز عکسهاي بيبي شورشو برام نفرستاده که من بذارم اينجا خودم هم که بيخودي از خودم عکس نميگرم!! پس همچنان بي عکس مينونيم

Monday, June 1, 2009

week 32

هفته گذشته نوبت معاينه روتين بود که شکر خدا همه چيز نرمال بود. وزن تقريبا 4 پوند قد حدود 16 اين و ضربان قلب 146 از اين به بعد هر دو هفته يکبار آريانا رو چک ميکنن. ديگه خبرهاي اين هفته مهموني رايان پسر خاله لاله و عمو بهراد بود. رايان 2-3 دست لباس خوشگل و مردونه کادو گرفت که قرار شده وقتي اومد ديدن آريانا بپوشه و تازه اسباب بازيهاشو هم قول بده کاملا در اختيارش قرار بده تا بلکه نوبتش بياد سر صف. ياسمن قول داده وقتي آريانا به دنيا اومد بره اتاق خودش بخوابه بشنو و باور نکن که ميگن همينه. عکس از اين هفته وقتي ميذارم که عکسهاي خاله لاله به دستم برسه

Monday, May 25, 2009

Week 31

Salam be hameey oon kasani ke az in be bad tarafdarane paro pa ghorse weblog man yani Ariana Larijani mishvan. Man Maryam mamane Ariana hastam. Masoud babayie va yasaman sistere bozorge Arianast ke 4 saleshe va rooz shomari mikone ke baby sisteresh be donya biyad.Man dar haftye 31 bardari hastam va mesle Yasi montazeram ke babym be donya biyad.shokre khoda ta hala hame chiz khoobe khoob pish rafte va agar khoda bekhad Ariana bayad July 23rd be donya biyad.Say mikonam az in be bad hadeaghal hafteyi yek bar webloge dokhamlamo update konam va az taghiro tahavalotai ke ba nazdiktar shodan be tavalodesh be vojjod miyad hamatoono ba khabar bezaram.
khabare moheme hafteye 31ok baby showere Ariana bood ke khale Ahdieh joon ba komake Khaleh Sahar va khaleh Laya taritebesho dade boodan. jaye hamatoon khlai kheyli behemoon khosh gozasht va Ariana kolli khadohaye ghashang gereft.
chand ta axe zire marboot be hamin maraseme ghashange:


Nice decoration...
Maman Maryam 31 weeks pregnant with Ariana
Cake khoshgelo khoshmazash...
Mehmoonaye aziz..
Yasi sistere 4 saleye Ariana(far left)