يک ماه گذشت خودم اصلا باورم نميشه با اينکه يک ماه سختي بود. دخملم چشماش منو ميبينه و تا يک مسيري دنبالم ميکنه. امروز هم وقت معاينه يک ماهگيش بود يک واکسن يرقان خورد حيوونکي جيغش رفت هوا. وزنش شده بود 10 پوند و 8 اونس و قدش هم 22 و نيم اينچ. بقيه چيزاشم خوب بود. حالا يک ماه ديگه دوباره بايد تشريف ببره 3 تا واکسن بخوره
Monday, August 24, 2009
Monday, August 17, 2009
3 weeks old
Thursday, August 6, 2009
Ariana 2 weeks old
خيلي داره سعي ميکنه که شصتشو پيدا کنه ببره تو دهنش ولي هنوز موفق نشده. ديگه اينکه بر عکس ياسي اصلا از قنداق خوشش نمياد و عاشق اينه که يا رو پهلوش بخوابه يا رو شيکمش. فسقل قشنگ دستاشو از تو قنداق در مياره روي منو کم کرده. نافش هم بالاخره بعد از 12 روز افتاد و ديشب يک حمومه جانانه رفتش. کلي سفيد شد از حموم اومد ولي ماشالاه اين موها بعد از 5 دقيقه دوباره چربن. شنبه هم قراره چند ساعتي مهمون مادر بزرگ پدر بزرگش باشه چون ما يک عروسي دعوتيم. خدا به خير کنه
Sunday, August 2, 2009
Ariana 1 week old
Subscribe to:
Posts (Atom)