Monday, August 24, 2009

1 month old...

يک ماه گذشت خودم اصلا باورم نميشه با اينکه يک ماه سختي بود. دخملم چشماش منو ميبينه و تا يک مسيري دنبالم ميکنه. امروز هم وقت معاينه يک ماهگيش بود يک واکسن يرقان خورد حيوونکي جيغش رفت هوا. وزنش شده بود 10 پوند و 8 اونس و قدش هم 22 و نيم اينچ. بقيه چيزاشم خوب بود. حالا يک ماه ديگه دوباره بايد تشريف ببره 3 تا واکسن بخوره

Monday, August 17, 2009

3 weeks old

ديشب باباش ميگه: ياسمن به دنيا اومد خيلي خوشگل تر بود. اين در حاليه که مرتب به من گوشزد ميکنه که آريانا شبيه منو بابامه!! شما باشيد چه نتيجه گيري ميکنيد

Thursday, August 6, 2009

Ariana 2 weeks old

خيلي داره سعي ميکنه که شصتشو پيدا کنه ببره تو دهنش ولي هنوز موفق نشده. ديگه اينکه بر عکس ياسي اصلا از قنداق خوشش نمياد و عاشق اينه که يا رو پهلوش بخوابه يا رو شيکمش. فسقل قشنگ دستاشو از تو قنداق در مياره روي منو کم کرده. نافش هم بالاخره بعد از 12 روز افتاد و ديشب يک حمومه جانانه رفتش. کلي سفيد شد از حموم اومد ولي ماشالاه اين موها بعد از 5 دقيقه دوباره چربن. شنبه هم قراره چند ساعتي مهمون مادر بزرگ پدر بزرگش باشه چون ما يک عروسي دعوتيم. خدا به خير کنه



Sunday, August 2, 2009

Ariana 1 week old

من نميدونم چرا موقع خواب اينقدر صدا از خودش در مياره يک صداهاي عجيبي که تو زور خونه فقط ممکن بشنوي. يادمه ياسي هم تا چند ماهگي صداهاي از خودش در مياورد.همون يک ذره خواب آدم هم مختل ميشه. اينم عکسهاي پايان 1 هفتگيش